شاهزاده من امیرمحمدشاهزاده من امیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

ممنون که آمدی

ممنون که آمدی ممنون که وجودم را پر از عشق کردی ممنون که نفس هایت را با نفس هایم هم نفس کردی ممنونم ... ممنونم که هستی و کنارم خواهی بود   برای بودنت بارها و بارها ممنونم ... و بارها و بارها شکر میکنم  با هر نفس عشقت را حس میکنم  با هر تپش محبتت در رگهایم جاری میشود حس عجیبی است این حس... نیمی از وجود من که در درون من رشد کردی ...نفس کشیدی... نیمه از وجود من ... خود من ... پسر من ...   ...
28 بهمن 1392

من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم ....

  مـــــــــــــرد است دیگر...   گاهی تند میشود   و گاهی عاشقانه میگوید... دوستت دارم   مـــــــــــــرد است دیگر..   غرورش آسمان   و دلش دریاست...   تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد...؟   تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده...؟   تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبر دارد و بالشش...؟   تو چه میدانی چرا یک مرد طبیعتا زودتر از زنش میمیرد.... تو چه میدانی که یک مرد چون نمیتواند گریه کند میمیرد.   مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد.....
28 بهمن 1392

برای تنها عشقم علی

تقدیم به عشق دلسوز و مهربانم ....... مدتی است از با هم بودمان گذشته و من هروز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین زندگی را برایم بسازی........ از وقتی با همیم روزها و روزها گذشته چه تلخ چه شیرین معبود را شاکرم که در تلخیها کنارم بودی و در شادیها را به کامم شیرین تر کردی.......... هروز با شوق دیدنت چشم میگشایم و وقتی تو را در کنارم میبینم دوست دارم بارها و بارها در برابر معبود زانو بزنم و سجده شکر کنم که چون تویی را به من هدیه داد.........شنیدم دوست داشتن از عشق برتر است حالا میتوانم کاملا ابن جمله را درک کنم حالا چون کودکی وابسته به مادر دوستت دارم و از بودنت لذت میبرم.........شاید بارها و بارها ...
28 بهمن 1392

منم یه مامانیه بد

سلام سلام دردونه خوبی گل یه دونه؟ قربونت برم مامان جونم.ببخش منو که اینهمه بدم من میدونی چند وقته نیومدم برات بنویسم.درده سرش اینجاس هیچ بهوونه ای هم دارم که بگم واسه این نیومدم جز شیطنت هایه شما عسل چشم مامان فدات بشم که اینهمه ناز شدی و شیطون بزرگ شدی و دلبر  اینقده دل میبری تا هرجا که دلت بخواد............... که نگو کلی اتفاق افتاده تو این مدت عسلم که الان برات ازشون میگم خب از کی شوع کنیم؟ از عید دیگه  سال 1392 هم شرو شد و تو تمامه هستیه من دومین بهاره زندگیتو پشت سر گذاشتی خدایه من لحظه سال تحویل امیری ما خونه بابا نامی بودیم منتظر بودیم سال تحویل شه همه قران میخوندن یکی برای دا...
28 بهمن 1392

سومین روز مادر

ريه هامو پر ميكنم از هواى امروز،چه هواى خوبيه،امروز آخه روز منه،چه عظمتى داره امروز كه  تازه دو ساله ميفهم معنى اين روز رو مادر....ميدونستى بعد اومدنت وقتى مادر شدم يهو اين همه بزرگ شدم چجورى صاحب همه چيز شدم آخه شدى تاروپودم فرشته وجودم،وقتى ميدوم دنبالتو تو هم فرار ميكنى و ميرسى به بن بست سريع بغلت ميكنم زير گردن ظريفتو قلقلك  ميدمو لپاتو محكم ميبوسم دوباره ميذارمت زمينو دنبالت ميكنم غرق قهقه هات ميشم از هميشه عاشقترت ميشم،چه وجودى دارى پسر....دو ساله تو كوچولو شدى معلم من بزرگ؟هر  روز بهم درس مادرى ميدى؟تو اين كلاس درس معلمو شاگرد،خستگى واسه شاگرد ممنوعه هان؟اشك ممنوع،شكايت مم...
28 بهمن 1392

مرده من از شیر گرفتمت

س لام گل پسره مامان مرد شدی برا خودت عسلم حدوده دو هفته است از شیر گرفتمت و شما خیلی راحت و بدونه هیچ اذیتی برای همیشه با دی دی خداحافظی کردی قنده عسلم یک سالو ٩ ماه شیر خورد گل من .خیلی دلم برای شیر دادنت تنگ شده عزیزه دلم.برای خنده هات برای در آغوش کشیدنت و به آرامش رسیدنه طولانی.الان میای بغلم اما خیلی کوتاه خیلییییییییییییییی فضول شدی خیلی قربونت برم من
28 بهمن 1392

اولین ایرانگردی با شما دردونه

  سلام فرشته یه آسمونی خوبی عشقه من؟ داشتم امروز به این فک میکردم که اینهمه میام اینجا و برات مینویسم تو یروزی واقعا این وبلاگو میبینی یانه اما من مینویسم میدونی که مامانیت به این زودیا از چیزی خسته نمیشه و دست نمیکشه از نوشتن برای تو که تنها دلیله بودنشی برات از کجا شرو کنم........ خب یادم اومد.صبح روزه ٢٥ تیر ساعته ٤ صبح از اینجا به مقصد شیراز با خاله عاطی راه افتادیم.شما هم از همون ساعته ٤ صبح بیدار شدی بر خلافه تصوره منو تمامه راهو رویه پایه من نشستی فقط موندم مامانی چطوری روت شد با ١٥ کیلو وزن اینقد خیال کنی ظریفی که من میتونم وزنتو تحمل کنم اول راهی چنان اعصابه مارو داغون کردی که نگو بس که یسرت عقب پ...
28 بهمن 1392
1